نوشته

نوشته

.............
نوشته

نوشته

.............

مطلب جالب


 

یادتون هست رضا مارمولک چی میگفت؟؟؟

خدا که فقط متعلق به آدم‌های خوب نیست،خدا خدای آدم‌های خلاف‌کار هم هست و فقط خداست که بین بندگانش فرقی نمی‌گذارد فی‌الواقع خداوند اند لطافت اند بخشش اند بیخیال‌شدن و اند چشم‌پوشی و اند رفاقت است.رفیق خوب و با مرام همه چیزش را پای رفاقت می‌گذارد.بایستی ما یک فکری به حال اهلی‌شدن آدم‌ها بکنیم اهلی‌کردن یعنی ایجاد علاقه‌کردن و این تنها راه رسیدن به خداست و خیلی هم مهم است... »

ساده گفت .. ولی حق میگفت

داستان کوتاه


ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻨﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ،ﻗﻄﺎﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ.ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺷﺮﻭﻉ ﺣﺮﮐﺖ ﻗﻄﺎﺭ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺷﺪ.ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﮐﺮﺩ. ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ5ﺳﺎﻟﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ،ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ،ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻭ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻗﻄﺎﺭ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﭼﮑﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ.ﺁﺏ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﭼﮑﯿﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺍﻭﺍﯼ ﭘﺴﺮﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﮔﻔﺖ:ﻣﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯾﻢ.ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺒﯿﻨﺪ...

کمی تامل



▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂

فرشته از شیطان پرسید :قویترین سلاح تو برای فریفتن انسانها چیست؟
شیطان گفت :به آنها میگویم «هنوز فرصت هست. »
شیطان پرسید :قدرتمندترین سلاح تو برای امید بخشیدن به انسانها چیست؟
فرشته گفت :به آنها میگویم «هنوز فرصت هست»
▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂

هوای نفس


به شیطان گفتم:

«لعنت بر شیطان!»

لبخند زد.

پرسیدم:

«چرا می خندی؟»

پاسخ داد:

«از حماقت تو خنده ام می گیرد»

پرسیدم:

«مگر چه کرده ام؟»

گفت:

«مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام»

با تعجب پرسیدم:

«پس چرا زمین می خورم؟!»

جواب داد:

«نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای.
نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.»

پرسیدم:

«پس تو چه کاره ای؟»

پاسخ داد:

«هر وقت سواری آموختی،
برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛
فعلاً برو سواری بیاموز !!!»

زخم کهنه

افسران - زخم کهنه...

 

شکر خدا که باده به راه است، زنده ایم

اینجا غزل اگر چه گناه است زنده ایم

با شعرها و شروه، غزل ها، چکامه ها
شوری که در هوای سه گاه است، زنده ایم

با یک نگاه می شود آتش گرفت، سوخت
تا آفتاب گرم نگاه است زنده ایم

ما از تبار آبی آبیم و آینه
هر چند سهم آینه آه است، زنده ایم

این درد، یادگاری چنگال گرگ هاست
این زخم های کهنه گواه است زنده ایم...

 

قرارمان این نبود...........

ما خون دلها خورده ایم ،

قرارمان برای نسل نوجوان و جوان این نبود!

من آنروز یک عشق داشتم ؛ پیروزی یا شهادت ،

بعضی ها امروز هر ساعت ، عاشق و معشوق آدم های غریبه می شوند و به سادگی دل می دهند و دل ربایی می کنند!
من آنروز ....
  ادامه مطلب ...

های های با توام ....خوب بخون...

تویی که منو مسخره میکنی تو فیسنما تو فیسبوک که آدم واسه کسی که 1400سال پیش مرده گریه نمیکنه.....

دوست روشنفکر من!

به اشک چشمان ما می خندی و ما را متهم میکنی‌ که ابلهانه بر جنازه ای می گرییم که 1400 سال پیش به دل خاک رفت ؟؟؟پکی به سیگارت می زنی و از میان هاله دود حکم محکومیت مارا در فیس بوک صادر می کنی که این بساط همه بساط تظاهراست و غذای به اصطلاح حسینی اش به شکم سیران یزیدی ریخته می شود!لبی به قهوه ات تر میکنی و انسانیت این مردم را از ریشه می زنی که شما اگر انسان بودید خرج نمی دادید و خرجش را خرج هم میهنان زلزله زده مان می کردید؟
عزیز دلم برای تکمیل بساط خنده ات به جمع ما بیش از 2 میلیارد مسیحی را اضافه کن که هر یکشنبه در کلیسا بر مسیحی صلیب می کشند که 2000 سال پیش بر صلیب کشیده شد!!به خودت تکانی بده به حماسه سازیهایت در دنیای مجازی خاتمه بدهبه دنیای واقعی این مردم بیا و ببین که چه خیل گرسنگانی که این شبها در همین بساطها سیر می شوند.و درک کن که این غذا برای بعضی "غذای روح" است و شکم سیران حاجتمند گاهی به آن گرسنه ترند تا گرسنگان حاجت روا 
می‌گویی باید صدای بلند دست جات عزاداری داری را تحمل کنی‌ ، اما نمیگویی چگونه دیگران باید بیش از یک هفته صدای ترقّه بازی و انفجار‌های مهیب چهار شنبه سوری شما را تحمل کنند و چگونه کور شدن و یا در آتش سوختن عزیزانشان را نظاره گر و شاهد باشند ، و انفجار ترقّه‌ها در مقابل پای دختران شهرم را به انتقاد نمی‌گیری. و در میان رقص و آواز‌هایت به یاد تهیدستان و زلزله زدگان نیستی‌
گفتی این پول را خرج زلزله زده ها کنیم که این نقد از تو بر ما قبول ،بهتر است از خرج و برج اضافی و تجملات غیر حسینی اش کم شود و در خیر دیگری مصرف 
اما این نقد هم از من به تو یادگاری که بد نمی شود تو هم کمی از سفر دوبی‌، تایلند و ترکیه ات کم کنی و از ولخرجیهایت در کشورهای شمالی و جنوبی حوزه خلیج فارس که با پول ما ایرانیها آباد شده اند کمی فقط کمی بکاهی و آن را در امور خیریه مصرف کنی ...و یا کمی‌ از خرج عمل دماغ خودت و هزینه‌های هنگفت وسائل آرایش و لباس‌های گران قیمت مارک دار خودت را خرج تهیدستان و زلزله زدگانی کن که در کنج گرمای خانه و در پشت فیسنما تنها به یادشان هستی‌...عزیز دلم ، من دوستی دارم متعصب که می گوید در میان این همه تفکر زیبا در جهان حرف فقط حرف من است و دین فقط دین من ،همیشه آرزو میکنم که قدرت از دستان او ستانده شود که من از او بس می ترسم ،و امروز دعا می کنم که قدرت هیچ وقت به دستان تو نیافتد که من از تو بیشتر می ترسم....میفهمی حرفامو.تویی که به من تیکه میندازی